عطرشعر

شعر - داستان - ترانه - ادبیات پارسی - ادبیات جهانی

عطرشعر

شعر - داستان - ترانه - ادبیات پارسی - ادبیات جهانی

سخنی از عباس معروفی!

محمد مهدی ریحانی |

  • محمد مهدی ریحانی

بیتی از مهدی فرجی!

محمد مهدی ریحانی |

  • محمد مهدی ریحانی

قافیه 2

محمد مهدی ریحانی |

چهار حرفی که پیش از "روی" واقع می شوند عبارتند از:

1- حرف تأسیس: تأسیس آن الفی است که با فاصله شدن یک حرف، پیش از "روی" قرار می گیرد مانند الف قامت و طاعت.

2- حرف دخیل: دخیل آن حرفی است که بین الف تأسیس و حرف "روی" واقع می شود مثل میم در مثال مذکور (قامت و طاعت).

3- رَدِف: ردف (بر وزن کتف) خود بر دو نوع است:

الف. ردف اصلی: و آن حرف عله ئی (واو، الف، یاء) است که بدون فاصله پیش از رَوِی قرار گیرد مثل باد، بود، بید.

ب. ردف زاید: ردف زاید نیز دو گونه است: 1

- ردف زاید مفرد: و آن عبارت است از حرف ساکنی (غیر از ده حرف قید) که قبل از "روی" واقع می شود مانند قاف در عقل و لام در علم.

2- ردف زاید مرکب:و آن عبارت است از شش حرف س، خ، ن، ش، ر، ف (سخن شرف) که پیش از "روی" و  بعد از "ردف اصلی" بیاید مثل دوست، سوخت، نشاند، گوشت، کارد، فریفت و ....

3- حرف قید: قید عبارت است از ده حرف ساکنی که بدون فاصله پیش از "روی" جاگزین شود و آن ده حرف اینهاست: ب خ ر ز س ش غ ف ن هـ مثل صبر، تخت، سرد، رزم، دست، دشت،  نغز، رفت، تنگ، دهر.

  • محمد مهدی ریحانی

شعری از پانته آ صفایی

محمد مهدی ریحانی |
که هیچ وقت

من ! خاک سرزمین صبوری که هیچ وقت ...

در انتظار ِ عابر ِ دوری که هیچ وقت ...

تو ؛ جاده ای شلوغ که دائم سرت پُر است

از کثرتِ عبور و مروری که هیچ وقت ...

در شام بی ستاره ی من برق می زند

از دور دست نقطه ی نوری که هیچ وقت ...

نه پیش تر می آید و نه دور می شود

یک شب چراغ ، بر سر ِ گوری که هیچ وقت ...

شاید تویی که خیره ای از دورها به من

با چشم های مستِ غروری که هیچ وقت ...

می خواستی که در دلم آتش به پا کنی

حالا نگاه کن به تنوری که هیچ وقت ...

من خاکِ سرزمین حجازم ، دلم پُر است

از دخترانِ زنده به گوری که هیچ وقت ...

  • محمد مهدی ریحانی

شعری از کاظم بهمنی

محمد مهدی ریحانی |

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

او که هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد

غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می ماند

هرکه تبلیغ کند خوبی دلبندش را

مثل آن خواب ، بعید است ببیند دیگر

هرکه تعریف کند خواب خوشایندش را...

مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد

مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

ع ش ق با اینکه مرا تجزیه کرده ست به تو

به تو اصرار نکرده ست فرآیندش را

قلبِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت

مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید

بفرستند رفیقان به تو این بندش را :

" منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر

لای موهای تو گم کرد خداوندش را

  • محمد مهدی ریحانی

اشعاری از سید مهدی نقبایی

محمد مهدی ریحانی |

خود را شب در آینه دیدم دلم گرفت

از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت

از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی

بالا تر از خودم نپریدم دلم گرفت

از اینکه با تمام پس انداز عمر خود

حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت

کم کم به سطح آینه برف می نشست

دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت

دنبال کودکی که در آن سوی برف بود

رفتم ولی به اونرسیدم دلم گرفت

نقاشیم تمام شد و زنگ خانه خورد

من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت

  • محمد مهدی ریحانی

شعری از علی اصغر داوری

محمد مهدی ریحانی |

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد

و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد
دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس

سند عشق به امضا شدنش می ارزد
گرچه من تجربه‌ای از نرسیدن‌هایم

کوشش رود به دریا شدنش می ارزد
کیستم ؟باز همان آتش سردی که هنوز

حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد
با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم

به همان لحظه‌ی بر پا شدنش می ارزد
دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد

نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد
سال‌ها گرچه که در پیله بماند غزلم

صبر این کرم به زیبا شدنش می ارزد

  • محمد مهدی ریحانی

شعری از ندا کیوانی

محمد مهدی ریحانی |

پیراهن جهیزیــــــــــــــــــه ی مادرم تنم

ســـرمه کشیده‌اند به چشمان روشنم

آن زن که توی آینه غمگین نشسته‌است

وقتی دقیق می‌شوم٬ آری خود منــــم

امشب برای شادی من ســـاز می‌زنند

اما ببین چقدر بلـــــــــــنداست شیونم

از ترس اینکه چشم نیفتد به چشمتان

خیره شدم مدام به گل های دامـــنم

داری مــــــــــقابل دل من رژه می روی

می‌لرزد از صـــــــــــدای قدمهایتان تنم

حالا صدای هلــهله نزدیک می‌شود

حس می‌کنم که تند شده نبض گردنم

با این که دیگر از دلتان می‌روم ولی

خوشحال می‌شوم که بیایید دیدنــــــم

  • محمد مهدی ریحانی

شعری از نغمه مستشار نظامی

محمد مهدی ریحانی |

می خواستم برای تو چیزی ولی نشد

پیراهن سپید و تمیزی ولی نشد

من باشم و تو باشی و باغ و دو صندلی

من باشم و تو باشی و میزی ولی نشد

سوغات جاده های سفر را بیاورم

بنشینم و تو چای بریزی ولی نشد

می خواستم برای خودم دست و پا کنم

از چنگ عشق راه گریزی ولی نشد

یا لا اقل بدون تعارف بگویم از

اینکه برای من چه عزیزی ولی نشد

گفتی بخند و قول بده بعد از این دگر

در پیش چشمم اشک نریزی ولی نشد

گفتم قبول کن که کسی عاشقت شده

می خواسته برای تو چیزی ولی نشد

  • محمد مهدی ریحانی

زمستان - اخوان ثالث

محمد مهدی ریحانی |

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است

  • محمد مهدی ریحانی